خاقاني غزل1
نوشته شده توسط : ☂☂☂ مرتضـــــی ☂☂☂

ای آتش سودای تو خون کرده جگرها

بر باد شده در سر سودای تو سرها

در گلشن امید به شاخ شجر من

گلها نشکفند و برآمد نه ثمرها

ای در سر عشاق ز شور تو شغب‌ها

وی در دل زهاد ز سوز تو اثرها

آلوده به خونابهٔ هجر تو روان‌ها

پالوده ز اندیشهٔ وصل تو جگرها

وی مهرهٔ امید مرا زخم زمانه

در ششدر عشق تو فرو بسته گذرها

کردم خطر و بر سر کوی تو گذشتم

بسیار کند عاشق ازین گونه خطرها

خاقانی از آنگه که خبر یافت ز عشقت

از بیخبری او به جهان رفت خبرها






:: موضوعات مرتبط: خاقاني , ,
:: برچسب‌ها: خاقاني غزل1 ,
:: بازدید از این مطلب : 162
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 24 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: